اي که دايم به خويش مغروري

شاعر : حافظ

گر تو را عشق نيست معذوري اي که دايم به خويش مغروري
که به عقل عقيله مشهوري گرد ديوانگان عشق مگرد
رو که تو مست آب انگوري مستي عشق نيست در سر تو
عاشقان را دواي رنجوري روي زرد است و آه دردآلود
ساغر مي‌طلب که مخموري بگذر از نام و ننگ خود حافظ